نصیحت پیرمرد
آثار و اشعار شاعران بر اساس سبک شعری ، متن ادبی و دل نوشته هاي خودم و ...

 

به کوچه ای رسیدم که پیرمردی از آن خارج می شد؛ به من گفت: نرو که بن بسته! گوش نکردم، رفتم. وقتی برگشتم و به سر کوچه رسیدم؛ پیر شده بودم!





تاريخ : سه شنبه 1 مهر 1393برچسب:داستان کوتاه ، نصیحت پیر مرد, | 11:15 | نويسنده : زهره |